کوله بارم بر دوش ، سفری میباید.
سفری بی همراه ، گم شدن تا ته تنهایی محض
خالقم با من گفت :
هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل، " من خدا را دارم."
.
.
.
دللتنگي هايم را نشانه مي گذارم تا يادم بماند كجا دستان خدا را رها كرده ام .
.
.
.
همیشه فکر میکنیم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم اما در حقیقت چون به خدا نمیرسیم گرفتاریم.
الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم
.
.
.
به خدا تا اندازه ی امیدوار باش که جرات گناه کردن پیدا نکنی
و از اون تا اندازه ی بترس که از رحمت اون ناامید نشوی
.
.
.
کوله بارم بر دوش سفرى مى باید،سفرى تاته تنهایى محض
هرکجا لرزیدى،از سفر ترسیدى ، فقط آهسته بگو: من خدا را دارم
.
.
.
میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی
میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی
میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی
میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی
همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست
تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم!
.
.
.
چاره ی ما ساز که بی یاوریم / گر تو برانی به که روی آوریم؟
پیش تو گر بی سر و پا آمدیم / هم به امید تو ، خدا آمدیم . . .
.
.
.
خدایا مرا ببخش
بابت هر آنچه کردم و نباید
و هر آنچه نکردم و باید . . .
.
.
.
خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!
دستم را میگیرد همان طور که هستم!
بدون پیش شرط
همین و بس . . .
صفحه قبل 1 صفحه بعد